احتمال بازگشت افغانستان و تاجیکستان به زیر پرچم کهن

 آیا افغانستان و تاجیکستان در پایان تاریخ به ایران می پیوندند ؟ رضا مهریزی چندی پیش به کتابی برخوردم که در آن نویسنده مدعی بود که اکنون و در این برهه از تاریخ که ما هستیم تاریخ به آغاز خود بازگشته است و کشورهای چین و هند و ایران که پایه گزاران تمدن بشری هستند مجددا قدرتمند شده اند . نمی دانم شما تا چه حد با نظرات این نویسنده موافق هستید اما بنده معتقدم نه تنها این نظردرست است بلکه اگر درست هم نبود جا داشت همه ما سعی کنیم که درست از آب درآید . امروزه چین یکی از پنج کشور برتر جهان است و جایگاه تاریخی خود ، و حتی بیش از جایگاه تاریخی خود ، را کسب کرده است . هند نیز از همه لحاظ جزو ده کشور بزرگ جهان محسوب می شود وجایگاهش در جهان روز به روز در حال بهبود است . ایران نیز جزو بیست کشور جهان از همه لحاظ می باشد . شاید جایگاه ایران و اینکه اولین تمدن محوری و بزرگ تاریخ ، یعنی تمدن ایران هخامنشی ، از آن ِ آن می باشد و سومین تمدن بزرگ و محوری تاریخ ، یعنی تمدن اسلام و ایران ، زاده سعی و تلاش ایرانیان می باشد حقش این نباشد که جزو بیست کشور اول جهان باشد بلکه بهتر است حداقل جزو ده کشور اول جهان از همه لحاظ باشد . برای اینکه ایران جزو ده کشور اول جهان بشود نیاز به سرزمین و جمعیت بیشتری دارد . اگر دو کشور افغانستان و تاجیکستان با ایران متحد شوند ایران می تواند جایگاهی که همان قرار گرفتن در جمع ده کشور اول جهان است بیابد . البته این تنها به نفع ایران نیست بلکه افغانستان و تاجیکستان هم که از نظر اقتصادی وضعیت خوبی ندارند می توانند ضمن اتحاد با ایران از درآمدهای نفتی ایران بهرمند شوند و از این فقر و فاقه به درآیند . ضمن اینکه این دو کشور به آبهای آزاد راه ندارند و در واقع در بن بست قرار گرفته اند و با اتحاد با ایران می توانند از این حالت بن بستی بدرآیند . علاوه بر اینکه افغانستان که از وجود طالبان رنج می برد می تواند با اتکا به ارتش مسلمان و هم زبان ایران از نا امنی و طالبان نجات یابد . البته این اتحاد در این برهه از تاریخ که در واقع پایان تاریخ است به نفع هر سه کشور می باشد و موجب ارتقای جایگاه آنان در جهان می شود

انجمن ادبي كابل گامي جهت پيوند دگر بار خراسان به ايران

ز لابلای تاریخ/۱۵

نامه‌ افغانستان‌شناس ایرانی به «انجمن ادبی کابل» در ۸۰ سال پیش هشتاد سال پیش افغانستان‌شناس ایرانی در نامه‌ای با تأکید بر تاریخ مشترک ایران و افغانستان تأسیس «انجمن ادبی کابل» را تبریک گفت. خبرگزاری فارس: نامه‌ افغانستان‌شناس ایرانی به «انجمن ادبی کابل» در ۸۰ سال پیش به گزارش خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، «محمود افشار یزدی» محقق و پژوهشگر زبان و ابیات فارسی، سال‌های عمر را خود را در راه پیوند فارسی‌ زبانان ایران و افغانستان سپری کرد و آثار فروانی را نیز در این عرصه منتشر کرد. چند ماه بعد از تاسیس «انجمن ادبی کابل» در سال 1310 خورشیدی محمود افشار نامه‌ای به عنوان تبریک برای افتتاح این انجمن از تهران به کابل فرستاد و ضمن یادآوری پیشینه تاریخی 2 ملت ایران و افغانستان بر پیوندهای میان مردم 2 کشور تاکید کرد. در این نامه آمده است: اینجانب افغانستان را به اندازه ایران دوست دارم و معتقدم که ایرانی و افغانستانی هر چند دارای دو دولت مستقل هستند ولی در حقیقت یک ملت هستند در قالب 2 مملکت و یک روحیم در 2 بدن. ما و شما در تاریخ سیاسی و ادبی تا زمان انقراض سلطنت نادرشاه افشار شریک هستیم، نباید دوگانگی قائل شده یا تاریخ سیاسی و ادبی به اسم فارس و یک تاریخ سیاسی و ادبی به نام افغانستان تدوین کنیم. امپراطوری هخامنشی و ساسانی که شاهنشاهان آن پارسیان بودند با شاهنشاهی محمود غزنوی که مقر وی در افغانستان بود هر 3 شاهنشاهی ایران کبیر است. اگر اشرف و محمود از افغانستان به اصفهان آمده و سلسله سلاطین صفوی را منقرض کردند یا اگر نادرشاه اصفهان را از افغانستانی‌ها تخلیه کرد و قندهار را گرفت اینها را باید از جنگ‌های داخلی در ایران کبیر دانست. حکما و شعرای بزرگ مانند ابوعلی سینا، فردوسی، خیام، سعدی، خواجه نصیر، عنصری، حافظ، سنایی و ... از مفاخر مشترک ما هستند و شایسته نیست، به تصور این که عنصری بلخی است یا سنایی غزنوی است و شهر بلخ و غزنه در افغانستان واقع است، ایرانی‌ها نسبت به آنان بی‌توجه باشند، یا افغانستانی‌ها سعدی و حافظ شیرازی را به اندازه «حنظله بادغیسی» یا «حقوری هروی» گرامی ندارند، چه این بزرگان همه در زمانی می‌زیستند که ایران و افغانستان یکی بوده است. هر چند از لحاظ جغرافیایی گرد یک کانون ملی جمع نیستیم ولی چون به دل خود می‌نگریم آتش مهر و محبت در آن می‌سوزد.

آرامگاه پیر هرات (عکس)

شیخ الاسلام ابو اسماعیل عبدالله بن ابی منصور محمد، معروف به «پیر هرات» ، «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری»، عارف و دانشمند به سال 396 ه ق در هرات متولد و481 وفات یافت.شاهرخ تیموری آرامگاه وی را در سال829 ه ق در کابل آباد نمود.

بي عرضگي قاجاريه در حفظ هرات و ضربه انگليس

در برخی منابع تاریخی جمله ای معروف از زبان میرزا آقاخان نوری، صدر اعظم ناصر الدین شاه نقل شده که گفته بود "هرات از دست رفت خدا را شکر صدارت ما باقی است. " این جمله مزاح گونه یاد آور واقعیتی تلخ در تاریخ معاصر ایران است. واقعیتی که طی آن بخش اعظمی از خاک کشور با زورگویی استعمار و بی تدبیری و سستی عناصر حاکم از بدنه ایران جدا شد. سرزمین جدا شده از ایران هرات و به یک معنی افغانستان بود. در این مقال رویدادهایی که منجر به جدایی هرات از ایران شد به اختصار بیان خواهد شد. قبل از پرداختن به رویدادهای منجر به جدایی هرات از ایران ضروری است اشاره شود این سرزمین از زمان ساسانیان تا دوره قاجار علی رغم برخی خودسری‌های حکام محلی در پاره ای اوقات همواره جزئی جدایی ناپذیر از سرزمین اصلی ایران بوده است. در دوران ساسانیان در این شهر پادگانی مستحکم برای جلوگیری از حمله اقوام شرقی بنا شده بود و در زمان حکومت صفویه شهر هرات محل سکونت ولیعهد و به عبارت بهتر پایتخت دوم ایران بود. پس از کشته شدن نادرشاه یکی از سرداران وی به نام احمدخان ابدالی به این شهر رفت و دولتی تشکیل داد اما او و احفادش همواره خود را وابسته به دولت مرکزی ایران می دانستند. ‏ اما آغاز ماجرای هرات به دوران قاجار و به طور مشخص زمان سلطنت فتحعلی شاه باز می گردد. در اواخر سلطنت فتحعلی شاه، کامران میرزا، حاکم هرات، سرکشی کرد. متعاقب سرکشی کامران میرزا، عباس میرزا، ولیعهد و فرمانده قشون ایران، به هرات لشکر کشید و وی را مجبور به اطاعت نمود. در هنگام بیماری عباس میرزا طغیان کامران میرزا تکرار شد. این بار محمد میرزا، پسر عباس میرزا مامور سرکوب شد. در گیر و دار سرکوب شورش کامران میرزا ولیعهد (عباس میرزا) در گذشت و محمد میرزا که به تهران احضار شده بود با عجله قراردادی با حاکم هرات منعقد و وی را به پرداخت خراج سالیانه موظف و راهی تهران شد. پس از مرگ فتحعلی شاه و زمان پادشاهی محمد شاه، کامران میرزا عهد خویش با محمد میرزا (که اکنون بر تخت سلطنت تکیه زده بود) را شکست و برای سومین بار علم طغیان بر افراشت. محمد شاه در 19 ربیع الثانی 1253 هـ. ق عازم هرات شد و این شهر را به محاصره در آورد. محاصره هرات ده ماه به طول انجامید. در ماه های آخر محاصره نشانه های از تسلیم حاکم هرات بروز کرد. اما عناصر انگلیسی که هم در اردوی شاه در بیرون شهر حضور داشته و مراقب اوضاع بودند و هم در داخل شهر به آماده سازی و تجهیز نیروهای کامران میرزا اشتغال داشتند مانع شدند. توضیح اینکه مستر مگنیل انگلیسی که در اردوی ایران حضور داشت به بهانه میانجیگری وارد شهر شد و صورت معاهده ای را با حاکم هرات تنظیم نمود که جز معاهده تسلیم هرات به هر معاهده دیگری شباهت داشت. معاهده تنظیمی از سوی مگنیل برای امضای شاه ایران به اردوی نظامی محمد شاه فرستاده شد. شاه که به قصد تسلیم کامران میرزا به هرات لشکر کشیده و ماه ها این شهر را محاصره کرده بود از پذیرش آن خودداری کرد. ‏ در گیر و دار محاصره هرات، یک کارمند ایرانی سفارت انگلیس به نام محمد علی بیگ از سوی دولت ایران دستگیر شد که حامل دستور العمل سری سفارت برای حاکم هرات بود. این اقدام دولت ایران موجب رنجش انگلیسی ها شد و روابط ایران و انگلیس تیره گردید. در پی این واقعه، دولت انگلستان با تعیین اولتیماتومی از ایران خواست: "1. دولت ایران قرارداد عادلانه ای با حاکم هرات منعقد و در امور داخلی آن دخالت ننماید. 2. قراردادی تجاری با انگلستان منعقد و متعهد شود مثل سایر دول کامله الوداد رفتار نماید. 3. کسانی که مامور سفارت انگلستان را دستگیر کرده اند، مجازات شوند. 4. در آینده مستخدمین ایرانی سفارت بدون اطلاع سفیر انگلستان جلب نشوند. "‏ اولتیماتوم انگلستان از سوی دولت ایران رد شد و به دنبال آن مستر مگنیل اردوی نظامی ایران را ترک و از دولت متبوع خویش خواست برای رفع محاصره از هرات اقدامات لازم را انجام دهد. دولت انگلستان که هرات را کلید فتح هندوستان می‌دانست اره کار را در دخالت نظامی دید. از همین روی عده‌ای نیرو های نظامی خود را از هند به سوی خلیج فارس گسیل داشت. نیروهای اعزامی انگلستان بزودی جزیره خارک را اشغال نمودند و دولت ایران را تهدید کردند که باید از محاصره هرات دست بردارد. محمد شاه قاجار از اشغال خارک و تهدید انگلیسی‌‌ها هراسان شد و تمام شروط آنها را تخلیه خارک پذیرفت. بنابراین نیروهای ایرانی محاصره هرات را متوقف و به سوی مرزهای ایران بازگشتند. به دنبال بازگشت نیروهای ایرانی از هرات معاهده ای بین ایران و انگلستان منعقد شد که موقتا مسئله هرات را مسکوت گذارد. ‏ بنابراین مسئله هرات هم نان حل نشده باقی ماند تا اینکه در سال 1856 م مجددا موجب برخورد نظامی ایران و انگلستان و به عبارت بهتر مداخله نظامی انگلستان در امور ایران شد. که در ادامه به تشریح آن پرداخته خواهد شد. در شوال 1264 هـ. ق، محمد شاه پس از هارده سال پادشاهی درگذشت و ناصرالدین میرزا جای او را گرفت. در نین اوضاعی دوست محمد خان حاکم کابل به تحریک انگلیسی ها عازم فتح هرات شد. حاکم هرات از حسام السلطنه والی خراسان مدد خواست. حسام السلطنه در راس قشونی عازم هرات شد و علی رغم خیانت حاکم هرات و نیز با نادیده گرفتن تهدید های انگلیسی ها هرات را فتح و خطبه‌ای به نام پادشاه ایران خواند. دولت ایران نیز برای اینکه اقدامات قانونی خود را مبنی بر الحاق مجدد هرات به سرزمین اصلی ایران به اطلاع دول دنیا برساند، در هفتم فوریه 1856 نمایندگان سیاسی اروپا در تهران را در جریان اقدامات انجام شده قرار داد و از آن جمله توضیح داد که آرامش نواحی خراسان و سیستان و بلو ستان و کرمان در گرو ابطال نقشه‌های تجاوزکارانه دوست محمد خان است. ‏ انگلستان با مشاهده اوضاع هرات و اقدامات ایران بار دیگر اقدام به مداخله نمود و با اعلام اولتیماتومی از ایران خواست ".. . ایران هرات را اگر هنوز تصرف نکرده، از این عمل خودداری کند و در صورت تصرف، بدون قید و شرط شهر را تخلیه کرده و نیرو های خود را از هرات خالی کند. " طبیعی بود که این اولتیماتوم انگلستان از سوی مقامات ایرانی نادیده گرفته شود و نین نیز شد. هر ند دولت ایران پاسخ روشنی به اولتیماتوم انگلیسی‌ها نداد. متعاقب این رخداد ها مستر جونز نماینده سیاسی انگلیس در بوشهر قطع رابطه دو کشور را به میرزا علی خان دریا بیگی، حاکم بوشهر اعلام نمود و از ایران خارج شد. به دنبال خروج سفیر انگلستان از ایران جنگ رسمی بین دو کشور آغاز شد. ‏ انگلیسی ها در اقدامی شبیه آن ه قبلا انجام داده بودند و در سطور پیشین به آن اشاره شد نیروهایی را از هند به سمت خلیج فارس گسیل داشتند و بزودی خارک را به تصرف خود در آوردند. اما این بار نیرو های انگلیسی به تصرف خارک بسنده نکرده و آهنگ بوشهر نمودند. در راه بوشهر در منطقه‌ای به نام قلعه بهمنی نبرد سختی بین نیروهای مردمی تنگستان و نظامیان انگلیسی در گرفت که علی رغم رشادت های تنگستانی ها ساز و برگ برتر انگلیسی ها جنگ را به نفع آنان خاتمه داد. پس از نبرد قلعه بهمنی نیروهای انگلیسی بدون اینکه مزاحمتی از سوی نیروهای ایرانی مستقر در نزدیکی آن منطقه متوجه آنها باشد راه خود را به سمت بوشهر ادامه دادند و در تاریخ 10 دسامبر 1856 بعد از یک آتشبازی کوتاه بوشهر به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد. ‏ گفتنی است قبل از حمله رسمی انگلیسی ها به ایران فرخ خان امین الدوله برای حل مسئله از طریق سیاسی در استانبول با سفیر انگلستان در عثمانی مذاکراتی را انجام داده بود اما عدم پذیرش یکی از شرایط انگلستان مبنی بر عزل صدر اعظم مذاکرات را به بن بست کشانده بود. به هر تقدیر انگلیسی ها پس از اعزام نیروهای بیشتر و تقویت مواضع و در حالی که نیروهای قابل توجهی از سوی دولت ایران به منطقه اعزام شده و در آن منطقه حضور داشتند اما اقدامی علیه انگلیسی ها انجام نمی دادند عازم فتح خرمشهر شدند. انگلیسی ها باز هم بدون مزاحمت جدی نیروهای دولتی ایران تجهیزات و نیروهای خود را در کنار خرمشهر مستقر ساختند و پس از شکستن مقاومت سه ساعته نیروهای ایرانی خرمشهر را نیز به تصرف خود در آوردند. جالب توجه اینکه پس از اشغال خرمشهر از سوی انگلیسی ها عده ای معدود (حدود سیصد نفر) انگلیسی که برای انجام عملیات شناسایی به سمت اهواز گسیل شده بودند در اثر تغافل نیروهای ایرانی موفق به اشغال بخش هایی از اهواز نیز شدند. ‏ دریافت خبر پیشروی انگلیسی ها دربار ایران را مجبور ساخت تا به فرخ خان پیغام دهد به هر طریق ممکن با انگلیسی ها وارد مذاکره شده و هر نوع امتیازی ـ به جز عزل صدر اعظم ـ را اعطا نماید تا نیروهای انگلیسی از ایران خارج شوند. در این میان پیام ها و درخواست های مکرر حسام السلطنه که از شورش هندی ها علیه انگلیسی ها و لزوم حرکت نیروهای ایرانی مستقر در هرات برای تحت فشار قرار دادن انگلیسی ها از سوی دربار ایران جدی انگاشته نشد و نهایتا مذاکرات فرخ خان و متعاقب آن انعقاد پیمان پاریس بین انگلستان و ایران هرات و در واقع افغانستان را برای همیشه از ایران جدا ساخت.

راه آهن خواف - هرات راهکاری جهت اتصال هرات جدا افتاده از مام میهن

در جلسه ستاد هماهنگی اقتصاد مقاومتی که روز پنجشنبه به ریاست حسن روحانی، رییس جمهور تشکیل شد، وزیر راه و شهرسازی گزارشی از وضعیت حمل و نقل ریلی در کشور ارایه کرد و طرح‌های این وزارتخانه برای توسعه شبکه راه آهن تا سال ۱۴۰۰ مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
 
به گزارش ایسنا، رییس جمهوری در این جلسه تسریع در اتصال شبکه راه آهن کشور به راه آهن کشورهای همسایه را مورد تاکید قرار داد و از وزارت راه و شهرسازی خواست نسبت به افتتاح راه آهن ایران – ترکمنستان – قزاقستان و تکمیل راه آهن خواف – هرات در چند ماه آینده اقدام کنند.
 
در این جلسه، ارتقای ظرفیت حمل و نقل ریلی قطب‌های معدنی و صنعتی به بنادر کشور مورد تاکید قرار گرفت و به این منظور پروژه‌های راه آهن برقی و سریع‌السیر و دو خطه کردن مسیرهای اصلی در اولویت تامین مالی و حمایت صندوق توسعه ملی قرار می‌گیرد.
 
روحانی از دستگاه‌های مسئول خواست با ارایه تسهیلات و تضمین بازار، بخش خصوصی را به سرمایه‌گذاری در ناوگان ریلی تشویق کنند و زمینه‌های مشارکت خارجی در فعلیت بخشیدن به موقعیت ایران در ترانزیت ریلی منطقه را فراهم کنند.

ریاست محترم جمهور در اندیشه پیوند هر چه بیشتر ایرانیان جدا افتاده از وطن

تاملی بر سخن رییس جمهوری در تاجیکستان
شهروند افتخاری دانستن غیر ایرانیان پارسی گو، باید از حد تعارف و مجامله فراتر رود و به شیوه ای که مصالح ملی هم در آن لحاظ شده باشد عملیاتی شود.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «هر کس که به زبان فارسی سخن بگوید و زبان حافظ و سعدی و رودکی و فردوسی و مولوی را بفهمد شهروند افتخاری ایران محسوب می‌شود.»

 این سخن را حسن روحانی رییس جمهوری ایران چهارشنبه 19 شهریور 1393 در جمع استادان و دانشجویان مرکز آکادمی تاجیکستان بر زبان آورد و در عین حال تصریح کرد:«هرآشنای زبان فارسی، ایرانی است؛ هرچند هر ایرانی، فارسی‌زبان نیست و در جهان فرهنگ و تمدن ایرانی، زبان‌های گوناگونی از آذری و ترکی و کردی وجود دارد.»

می توانیم این سخن دکتر روحانی را تعارف آمیز و تحت تاثیر فضای خاص فرهنگی و سخن گفتن حاضران به زبان فارسی و درخشش شعری از رودکی که در محل نصب شده بود، بدانیم و بر آن تامل نکنیم و بگذریم اما از آنجا که آنچه رییس جمهوری یک کشور بیان می کند موضع رسمی تلقی می شود و از تعارف فراتر می رود یا باید فراتر برود درنگ در آن و اشاره به تبعات و الزامات و اقتضائات آن اگر نه ضرورت که مناسبت دارد.

در این که همه ایرانیان فارسی زبان نیستند و زبان های گوناگون دیگری چون ترکی و کردی وجود دارد تردیدی نیست اما موضوع این گفتار، دیگر است. این است که رییس جمهوری هر فارسی زبان را «شهروند افتخاری ایران» خوانده است.

به این اعتبار می توان پرسید آیا با این توصیف از میزان سخت گیری ها در صدور روادید برای پارسی زبانان پاکستانی، افغان، تاجیک و دیگر سرزمین ها و نوع مواجهه با آنها در کشور کاسته خواهد شد؟
چگونه می توان کسی را شهروند – ولو افتخاری – دانست اما از او روادید خواست یا در صدور ویزا برای او بیش از حد سخت گیری کرد؟

شهروند افتخاری دانستن غیر ایرانیان پارسی گو، باید از حد تعارف و مجامله فراتر رود و به شیوه ای که مصالح ملی هم در آن لحاظ شده باشد عملیاتی شود. چرا که در غیر این صورت سخنی از سر مجامله و متناسب با فضای همان مراسم تلقی خواهد شد و در سفرهای بعدی تکرار آن امکان پذیر نخواهد بود.

چند سال پیش در سفر به هرات افغانستان از زبان فعالان فرهنگی بارها شنیدم که از سه موضوع سخت گله مندند:

نخست همین سخت گیری در صدور ویزای سفر به ایران بود. به گونه ای که یکی از شخصیت های آنان می گفت این سخت گیری ها حتی به نسبت پاره ای کشورهای اروپایی هم بیشتر است.

دیگر این که پس از دریافت روادید و حتی انجام سفر قانونی از نگاه پاره ای مامورین مرزی، افغان،افغان است و به همه به چشم پناهجو نگاه می شود و انگار نه انگار که به قصد سفر یا ایرانگردی آمده اند و مدعی بودند به ما که به صورت کاملا قانونی قصد ورود به کشور شما را داریم به همان چشم می نگرند که به افرادی که با عنوان مهاجر غیر قانونی مواخذه می شدند.

سومی هم به فرهنگ ایرانیان در مواجهه با گردشگران خارجی مربوط است که هر چه شخص موبورتر و چشم آبی تر و غیر پارسی گوتر باشد عزیز تر است و چنانچه پارسی گو باشد و از تاجیکستان و افغانستان و پاکستان آمده باشد به جای این که پارسی گویی او به موضوعی اشتراک افزا بدل شود نوع گویش او دستمایه مقایسه و گاهی استهزا قرار می گیرد!

سال ها پیش از دکتر احسان نراقی که به دریافت نشان «لژیون دونور» فرانسه نایل آمده بود پرسیدم این نشان ما به ازای مادی دارد یا محدود به ارزش معنوی است؟ پاسخ داد: در سفر به فرانسه وقتی این نشان را بر روی کت خود الصاق می کنم از میهماندار هواپیما تا تاکسی فرودگاه و پرستار بیمارستان می دانند که باید با دارنده آن رفتار احترام آمیزی داشته باشند و چنانچه مشکلی پیش بیاید پلیس و دیگر نهادها رسیدگی فوق العاده ای انجام می دهند. به بیان دیگر یک نشان در حد نمادین باقی نمی ماند و ترجمه و تکثیر می شود.

اکنون نیز اگر از عنوان شهروند افتخاری استفاده می کنیم قاعدتا به این معنی است که باید رفتاری مشابه شهروندان خودمان با دارنده آن داشته باشیم یا ساز و کاری اندیشیده شود که در میانه شهروند ایران اعم از پارسی زبان یا غیر پارسی زبان با شهروند غیر ایرانی غیر پارسی گو قرار گیرد.

شهروند افتخاری ایران؛ از تعارف تا واقعیت

شاید شبیه برخی کشورهای عربی که فارغ از ملیت بر پایه عرب زبان و غیر عرب زبان تقسیم می کنند و از همان فرودگاه شخص عرب زبان احساس نمی کند به کشوری دیگر سفر کرده است.

جان کلام همان است که از زبان رودکی گفته شده و بالای سر روحانی در محل سخنرانی نصب شد و رییس جمهوری ایران را نیز سر ذوق آورد: «هیچ شادی نیست اندر این جهان – برتر از دیدار روی دوستان» . پارسی زبانان، دوستان مایند ولو ایرانی نباشند و نیازبه توضیح ندارد که این سخن به معنی آن نیست که ایرانی بودن در گرو پارسی زبان بودن است همان گونه که پارسی گو بودن مشروط به زیست در جغرافیای کنونی سرزمین ایران نیست و ایرانِ فرهنگی بسا بزرگ تر از ایران جغرافیایی است.

احیای پیوندهای خراسان کهن

 مذاکرات حسن روحانی و امامعلی رحمان روسای جمهوری ایران و تاجیکستان امروز (چهارشنبه) در دوشنبه پایتخت تاجیکستان برگزار شد.

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

مذاکرات خصوصی روسای جمهوری ایران و تاجیکستان (عکس)

پيشنهاد استفاده صندلي هاي خالي دانشگاههاي ايران توسط فارسي زبانان (ايرانيان قديم)

صندلي‌هاي خالي دانشگاه‌ها را در اختيار فارسي‌زبانان قرار دهيد اجراي اين طرح مي‌تواند نفوذ فرهنگي ايران در سرزمين‌هاي اين حوزه را گسترده‌ تر و ژرف‌ تر کند و راه را بر اختلاف‌های آتیِ مردمان این خطه ــ که سال‌های سال است از سوی بازیگران فرامنطقه‌ای بر روی آن سرمایه‌گذاری می‌شود ــ ببندد. عصر ایران؛ علیرضا افشاری - روز گذشته، این خبر منتشر شد که برای سالِ تحصیلیِ پیشِ رو بیش از 200 هزار صندلی در دانشگاه‌ها خالی مانده است. البته چنین وضعیتی قابل پیش‌بینی بود و چند سالی است که کارشناسان درباره‌ به‌وجود آمدنِ چنین ظرفیتِ خالی یی هشدار می‌دهند و پیشنهادهایی را برای آن ارائه می‌کنند. اصولاً با عبوراز نقطه عطف و پیکِ جمعیتی‌ یی که در پیِ یک دهه سیاست‌های جمعیتی پس از انقلاب شکل گرفته بود ایجاد چنین وضعیتی قابل پیش بینی بود. وضعیتی که مدتی قبل به حذف دوره‌ی راهنمایی از مدارس انجامید و اکنون نیز جامعه را با بحرانِ اشتغال درگیر کرده است. رييس سازمان سنجش، در مراسم افتتاحيه فاز دوم مجتمع آموزشي دانشگاه آزاد آذربايجان شرقي گفته است: «قبل از انقلاب که در داخل كشور خبري از دانشگاه‌هاي آزاد، پيام نور و غيره نبود، از 48 هزار داوطلب فقط 6800 نفر و یا به عبارتی 15 درصد ظرفیت جذب دانشگاه دولتي مي‌شد، در حالي كه هم اكنون در دانشگاه‌ها علاوه بر جذب بیش از يك ميليون داوطلب، 200 هزار ظرفيت خالي هم داريم و حتي از خارج از كشور هم مي‌توانند در دانشگاه‌هاي ايران ادامه تحصيل دهند.» بر پايه‌ خبرهاي منتشره، از کل ظرفيت 425 هزار نفري دانشگاه پيام نور، تنها 255 هزار صندلي پر شده و 40 درصد ظرفيت اين دانشگاه خالي مانده است. هم‌چنين 90 درصد ظرفيت دانشگاه فرهنگيان و 35 درصد ظرفيت دانشگاه ترتبيت معلم خالي مانده‌اند. مدتی پیش، مديرکل دفتر گسترش آموزش عالي نیز در همین‌باره با اعلام آمار گنجايش‌هاي خالي دانشگاه‌ها و موسسه‌هاي آموزش عالي کشور در دوره‌هاي کارداني و کارشناسي ــ به جز دانشگاه آزاد که خود داستان ديگري است ــ گفته بود: «در دوره‌ روزانه‌ دانشگاه‌ها 7/3 درصد و در دوره‌ي شبانه 9 درصد از کل گنجايش خالي مانده است». البته بايد دانست که کمابيش 51 درصد از صندلي‌هاي بدون آزمون در دانشگاه‌هاي پيام نور و آزاد (يعني دوره‌هاي پولي) اين دو دانشگاه نيز خالي مانده‌اند. هم‌چنین است وضعیت گنجايش دوره‌هاي نيمه‌حضوري و دوره‌هاي مجازي و بين‌المللي که از آنها نیز، به ترتيب 15 و 40 درصد خالي مانده است. اين امر از سويي برآيند کاهش رشد جمعيت است و از سوي ديگر، کاهش درآمد خانواده‌ها و تأثير سرراست (مستقيم) آن بر روي تأمين هزينه‌ فرزندان دانشجو و هم چنين انبوه دانش‌آموختگان بي‌کار، که پدیده‌ای تهدیدزاست. اما همین بحران آموزش عالي و خالي ماندن صندلي‌هاي بسيار آموزش عالي، مي‌تواند بسترساز فرصتی تاریخی هم باشد و این یکی از مهم‌ترین پیشنهادهایی است که کارشناسانِ آشنا با تاریخ و فرهنگ ایران و آنان که چشم‌اندازشان در برنامه‌ها کمی فراتر از افقِ محدودِ برخی سیاست‌مداران است بارها بر آن تأکید کرده‌اند. آن پیشنهاد، عبارت است از جذب گسترده دانشجويان از کشورهاي افغانستان، تاجيکستان، ازبکستان، قرقيزستان، قزاقستان، ترکمنستان و نيزعراق و بحرين و مناطق کُردنشين بيرون از مرزهاي سياسي ايران. افزون بر آن با ايجاد تسهيلات لازم براي آشنايي بيش‌تر با زبان فارسی و یا «روان‌گويي»، به مردمان پاکستان، شبه‌قاره‌ي هند و نيز منطقه‌ي قفقاز، به‌ويژه جمهوري‌های آران (آذربایجان) و خودمختار اوستي، ارمنستان و... انجام چنین کاری، در واقع، بیمه کردن کشور در برابر حوادث شومِ آینده است؛ حوادثی که هر از گاه به‌دست بدخواهان ایران صورت عمل گرفته و یک بار در شکل «صدام‌حسین »ی که از حمایت همه‌ کشورهای غربی و شرقی برخورداربود درمی‌آید و دیگربار در شکل «طالبان »ی که به خراسان چشم داشت و هم‌اکنون نیز در شکل داعشی که همان نقشه پنج تکه ایرانِ تجزیه‌شده را-که طراحان راهبردها و استراژیست‌های آمریکایی کشیده بودند- دوباره طرح می‌کند. این حوادث تنها به یاری مردمانی عادی امکان رقم خوردن می‌یابند؛ مردمانی که با بدآموزی‌های و نفرت‌پراکنی‌های کتاب های درسی‌ یی بزرگ شده‌اند که از ایرانی و عناصر ایرانی هم‌چون نوروز و شیعه و کُردها و ایزدی‌ها و زبان فارسی و... چهره‌ای بیگانه می‌سازند. در پایان این گفتاراشاره به آخرین بند بیانیه دو نهاد «دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران» و «مرکز مطالعات خلیج فارس» خالی از لطف نیست: «بیاییم سالانه امکان دانش‌آموختگي را در اختيار چند ده هزار تن از فارسي‌زبانان و مشتاقان زبان فارسي و یا هم‌تباران و هم‌فرهنگان خود در کشورهاي حوزه‌ فرهنگ ايراني قرار دهيم. اگر از ديدِ منافع ملي به اين موضوع نگاه شود، این کار مي‌تواند گام بلندي در راستاي آشنایی با تاریخ و فرهنگ مشترک و گسترش زبان فارسي در کشورهاي «جهانِ نوروز» و از همه مهم‌تر، ژرف‌تر کردن حوزه‌ي فرهنگ ايراني باشد. با ديد تنگ به اين مسأله نگاه نکنيم، که اين مسأله با منافع ملي ما ارتباط تنگاتنگ دارد تا جايي که حتی براي فعال‌سازي آن مي‌توان از اعتبارات صندوق ملي نيز بهره گرفت. اجراي اين طرح نسبت به ساخت يک قطعه راه، يک سد انحرافي يا چند کيلومتر خط‌ آهن، برتري واولويت دارد. اجراي اين طرح مي‌تواند نفوذ فرهنگي ايران در سرزمين‌هاي اين حوزه را گسترده‌ تر و ژرف‌ تر کند و راه را بر اختلاف‌های آتیِ مردمان این خطه ــ که سال‌های سال است از سوی بازیگران فرامنطقه‌ای بر روی آن سرمایه‌گذاری می‌شود ــ ببندد.»

هرات دوباره ايراني مي شود با اتصال ريلي هرات  به مام ميهن توسط خطوط ريلي  

معاون ساخت و توسعه راه‌آهن خبر داد پیشرفت فیزیکی ۹۶ درصد زیرسازی راه‌آهن خواف-هرات/ فراهم‌سازی امکان ترانزیت ریلی به شرق آسیا ‌ معاون ساخت راه‌آهن از پیشرفت ۹۶ درصدی زیرسازی راه‌آهن خواف-هرات خبر داد و گفت: با بهره‌برداری از این مسیر، افغانستان از طریق راه‌آهن ایران به آب‌های آزاد وصل شده و امکان ترانزیت بار به افغانستان و کشورهای شرق آسیا فراهم می‌شود. خبرگزاری فارس: پیشرفت فیزیکی ۹۶ درصد زیرسازی راه‌آهن خواف-هرات/ فراهم‌سازی امکان ترانزیت ریلی به شرق آسیا ‌ به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از روابط عمومی شرکت ساخت و توسعه زیربناهای حمل و نقل کشور، مسعود نصر آزادانی بیان کرد: راه‌آهن خواف-‌هرات، شهرستان خواف را با داشتن 123 کیلومتر مرز مشترک در 250 کیلومتری جنوب شرق مشهد به هرات در کشور افغانستان متصل می‌کند. معاون ساخت و توسعه راه آهن کمک به امنیت مرزهای کشور را از مزایای احداث این راه‌آهن بین المللی عنوان کرد و اظهار داشت: راه‌آهن خواف -هرات علاوه بر افزایش امنیت مرزهای کشور به بهبود سرعت و ایمنی حمل و نقل ایران و افغانستان و نیز امکان جذب بارهای ترانزیتی بین افغانستان و دریاهای آزاد و اروپا کمک خواهد کرد. وی یادآور شد: این خط آهن به طول 191 کیلومتر آغاز شده است که 76 کیلومتر از این راه آهن در ایران و 115 کیلومتر آن در ولایت هرات است. نصر آزادانی همچنین از اتمام عملیات زیرسازی این محور خبر داد و گفت: احداث ساختمان ایستگاه‌های خوشابه، سنگان و میوتک که در این مسیر واقع شده نیز در حال انجام است و مراحل پایانی خود را سپری می‌کند. معاون ساخت و توسعه راه‌آهن درباره وضعیت روسازی این محور بیان کرد: کل بالاست مورد نیاز تامین شد و قشر اول آن نیز روی محور پخش و از ایستگاه خواف تا ایستگاه سنگان نیز به طول 12 کیلومتر ریل گذاری شده است؛ همچنین به منظور انجام عملیات روسازی و ریل‌گذاری باقیمانده مسیر، تأمین تجهیزات، نصب و راه‌اندازی سیستم های ارتباطات و علائم الکتریکی، احداث ایستگاه تشکیلاتی، تشریفات قانونی برای اخذ مجوزهای لازم برای انتخاب و عقد قرارداد با پیمانکار ذیصلاح در دست اقدام است. نصر آزادانی اعتبار مورد نیاز برای تکمیل این طرح را یک‌هزار و 850 میلیارد ریال عنوان و اظهار امیدواری کرد تا با توجه به پیشرفت مناسب این پروژه، با تامین اعتبارات مورد نیاز، هر چه سریع‌تر شاهد بهره‌برداری از این خط ریلی باشیم. - See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930615000654#sthash.mfFQ2eZ0.dpuf

خاطره اي از سفر به سرزميني ديگر از خراسان

بوی آشنایی از جوی مولیان

 

9 مارچ- 16 مارچ 2007، شهر دوشنبه؛ تاجیکستان

 

منیژه باختری

18 مارچ 2007

 

تردید دارم؛ آیا میروم؟ نمیدانم. وقتی تکت هواپیما را هم در میدان هوایی کابل  به دست میگیرم، مطمین نیستم. حتا لباس هایم را نیز منظم با خود ندارم. خاری را میبینم که در قلبم میخلد و درشتی آن را در پندار هایم میبینم. بودن یا نبودن شکسپیر را به یاد می آروم یکبار میخواهم برگردم. اما فکر میکنم که شاید این هم آزمونی است برای محک تردید در اندیشه ام؛ چار باید زیست ناچار باید زیست. در هوا احساس خوبی دارم. خود را آزاد از هر قیدی میبینم. هوا پیما تقریباً خالی است، تنها در یک ردیف نشسته ام. بعداً میدانم که شرکت هوایی آریانا در همین پرواز 13 هزار دالر خساره برداشته است.

*

مجسمه شاه اسماعیل سامانی در قلب دوشنبه ایستاده است و با چشمان باز تن مثله شدة امپراتوری اش را مینگرد. تنی را که چندین بار در کورة تاریخ ذوب شده است؛ شاید هم اشتباه میکنم تنی در دست  توفان که خاکش را به باد و تاریخش را به خاک سپرده اند. باز هم دلبسته مجسمه ها هستم. در هر گوشه و کنار دوشنبه مجسمه های سیاه رنگ قد کشیده اند؛ شهر ملمو سویدن را که یک روز در آن بودم، به یاد می آورم. نمیدانم چرا. شاید همان مرد سویدی که به خودش رنگ سبز و سیاه زده و در یک خیابان ادای مجسمه ها را در می آورد و پول جمع میکرد، به یادم آمده است. مجسمه رودکی و فردوسی در یگ گوشة شهر نزدیک ساختمان اتحادیة نویسنده گان در چهار چوب یک دیوار سنگی و مجسمه لنین در پارک لنین در فاصلة یک کیلومتری از هم قرار دارند؛ از این ترکیب شگفت، شگفتی زده میشوم.

یاد های سفر هند فراموش ناشدنی اند و دلبسته گیم به هندی ها در واژه ها نمیگنجند. هر جا مجسمه یی را مییابم به سویش میشتابم و خود را در چهارچوب تصویر میگنجانم. مجسمه ها مرا به یاد اروپا می اندازند؛ اما یکبار دیگر میگویم که مجسمه های شکوه بت ها را ندارند. مجسمه ها بیروح اند و بت ها نمادی از شکوه و روحانیت.

در مرکز شهر دوشنبه روبه روی سینمای جامی ایستاده استیم و به طرف نوازنده گان تاجیکی که لباس محلی به تن دارند، مینگرم. آواز خوش موسیقی گوش هایم را نوازش میدهد. دهم مارچ روز دوم ورود ما به تاجیکستان است و در این روز 95 ساله گی مطبوعات تاجیک را جشن میگیرند. روزی که نخستین شمارة بخارای شریف به چاپ رسیده بود.

از تردید خود را خالی مییابم. تاجیکستان را باید دید و مردم آن را شناخت. بوی آشنا را میشنوم. در نخستین لحظه های ورودم متوجه مهمان نوازی و رفتار صمیمانه تاجیکان میشوم. دوشنبه شهر زیبایی است. خیلی زیباتر از آنچه که تصور میکردم. اگر دخترهای چادر به سر را جا جایی نبینی انگار در اروپا استی. دو سیما را میتوان مشاهده کرد: اندام های بلند با لباس های اروپایی و نیمه برهنه با موهای رنگارنگ و اندام های بلند با لباس های محلی و مو های سیاه که بخش هایی از آنها با چادر پوشیده شده اند. تصور میکنم که تاجیکان بلند قدتر از ما افغانستانی ها استند. شاید تنها تصور من است و یا شیوه راه رفتن استوار و بدون ترس و اطمینان به نفس آنان است که چنین تصوری به من دست میدهد. در افغانستان هیچ کس قامت راست ندارد. هراس نا شناخته یی همه قامت ها را خم کرده است و شاید این قامت های زنان و دختران استند که خمیده تر از دیگران به نظر می آیند. زنده گی خودم را هیچگاهی با کسی مقایسه نمیکنم؛ اما نمیتوانم کشورم را مقایسه نکنم. در هر سفر سرخورده و بیزارتر از سفر قبلی میگردم.

 برنامه را وزیر فرهنگ تاجیکستان میرزا شاهرخ اسراووف بدون هیچ گونه تشریفات آغاز میکند و عید مطبوعات تاجیک را به همه مبارک میگوید. بعداً خانم خیری نساء مولاناوا معاون صدراعظم تاجیکستان پیام رییس جمهوری امام علی رحمانوف را میخواند. وزیر فرهنگ و معاون صدر اعظم بدون همراهی پولیس، موتر های شیشه سیاه و تفنگداران در بین مردم گشت و گذار میکنند. روز بعد وقتی که میبینم که از قصر ریاست جمهوری تنها چند تفنگدار معدود پاسبانی میکنند ومردم آزادنه از مقابل ساختمان آن میگذرند، میدانم که ترس و دهشت سالهای قبل از دوشنبه رخت بربسته است- هر چند در دوران اختناق هم به هیچ وجه با جنگ و وحشت در افغانستان مقایسه نمیگردد. هدیه هایی برای خبرنگاران و رسانه های برتر توزیع میگردد. برنامه از سخنرانی های پی در پی و میان تهی خالی است. تاجیکان موسیقی و جشن را دوست دارند. دختران با لباس های محلی تاجیکی و موی های بافته در گروپهای جداگانه می آیند و میرقصند. باقر معین خبرنگار معروف ایرانی که در پهلویم نشسته است با اشاره به دختران رقاص میگوید که نسل تاجیکی حجب و حیایی دارند که دختران ایرانی ندارند. این را از نخستن شب اقامتم در مییابم.

در هوتل اوستا اقامت داریم. هوتل زیبا و فراخی است و یکی از جمله چند هوتل برتر شهر شمرده میشود. چای صبح را در هوتل صرف میکنیم. اما خانم عدالت میرزوا مدیر مسؤول روزنامه ملت و شوهرش رحمت کریم که مهمانداران ما استند، به خاطر نان چاشت و غذای شب ما را در رستورانت های زیبا و گران قیمت مهمان میکنند. در هوتل ها موسیقی زنده با رقاصه های زیبای تاجیکی مرا به حیرت می اندازد. هر قدر که میخواهم که خود را نوگرا بدانم، نمیتوانم از فکر های سنتی و اندیشه های کلیشه یی خود بدر آیم. در هر حال احساس ناراحتی میکنم و همان خار در فکر و قلبم میخلد و مرا ناراحت میسازد.

شب دوم در برنامه شعر مومن قناعت شاعر مشهور و محبوب تاجیک مهمان استیم. مهمانی با سخنرانی مومن قناعت آغاز میگردد. او از ایران بزرگ نام میبرد و حسرت سده های گذشته را که در گلویش پیچیده است، بازتاب میدهد؛ ایران بزرگ و فارسی زبانان که دست های سیاست آنان را از هم دور کرده است. کرد ها از هم جدا شده اند؛ فارسی زبانان از هم جدا شده اند، پشتون ها از هم جدا شده اند؛ چقدر شقاوت را باید تحمل کرد.

مومن قناعت از احمد شاه مسعود نام میبرد. او در همین اواخر کتابی را به نام مسعود نامه نبشته است.  شیفته گی مردم تاجیک به مسعود برایم اعجاب آور است. از خانم عدالت در مورد میپرسم. او میگوید" مردم ما مسعود را در حکم منجی خود مینگرند و در عین زمان مسعود در برقراری صلح در اینجا نقش عمده داشته است و از طرف دیگر او قهرمان مردمی است که هیچگاهی پول نیندوخته است و برای آرامش خود و خانواده اش به کشور های دیگر سفر نکرده است."

با چند نفر بر میخورم که میگویند تصویر های مسعود را در خانه های خود دارند و نام فرزندان خود را مسعود گذاشته اند.

*

((نخستین همایش رسانه های فارسی زبان)) که به ابتکار خانم عدالت  سردبیر روزنامة ملت و و رحمت کریم خبرنگار رادیوی آزادی به روز های یازدهم و دوازدهم مارچ برگزار گردید، برنامة اصلی سفر ماست. عدالت همایش را افتتاح کرده و یادآوری میکند  که فکر برگزاری این همایش را مدیون سمینار انجمن زنان فارسی زبان که در افغانستان برگزار شده بود، است. خانم عدالت هدف این همایش را چنین بیان میدارد: " هدف اصلی همایش رسانه های فارسی زبان مساعدت به فرایند های مثبت جهانی شوی و جلو گیری از پیامد های ناگوار آن برای مردم فارسی زبان است. چون همه مردمان دیگر دنیا، فارسی زبانان هم از یک سو حق به دریافت خبر و اطلاع دارند واز سوی دیگر حق تکلم و دریافت اطلاع به زبان مادری خود را دارند. این حقوق چه در داخل کشور های فارسی زبان و چه خارج از آنها، یعنی در سراسر جهان باید مورد احترام قرار گیرد وصرف نظر از خاستگاه اجتماعی، نژادی مذهبی و محلی مردم مراعات شود."

مهمانان از ایران، روسیه، ازبیکستان، و لندن دعوت شده اند.  باقر معین و افشین مبصر که از لندن آمده اند، از مهمانان محوری استند. تجارب آنان در زمینه خبرنگاری و صحبت های آنان و بازتاب اندوخته های شان برای همه جالب است. خبرنگاران تاجیکی از رسانه های گونه گون حاضر استند. غالب خبرنگاران تاجیک بارها به افغانستان سفر کرده اند و با بیشتر  ولایت های افغانستان آشنایی دارند؛ خیلی بیشتر از من.

احمد شاه کاملزاده خبرنگار صدای امریکا سالها در افغانستان به سر برده است. رحمت کریم و فخرالدین خبرنگاران رادیوی آزادی نیز مدت ها در افغانستان بوده اند.کسانی که با ایرانیان و افغانستانی ها کار کرده اند و یا در این کشور ها بوده اند، لهجه آشنایی دارند. اما بسیار وقت ها گپ های دیگران را درست نمیدانم، چون از واژه های روسی خیلی استفاده میکنند. یک روز در فهمیدن یک برنامة طنزی سهراب خبرنگار رادیوی بی بی سی کمکم میکند. وقتی برایش میگویم که لهجه اش برایم کاملا آشنا است، میگوید که شاید از تاثیر کار در بخش فارسی رادیوی بی بی سی باشد. برایم تاسف آور است که همزبانیم، ولی  همدیگر را نمیدانیم. قبول دارم که همدلی بهتر از همزبانی است؛ اما باید واژه های مشترک و خط مشترک داشته باشیم تا بهتر بتوانیم همدیگر را بشناسیم. رسم الخط تاجیک ها خط سریلیک است. با دشواری میتوانم بخوانم. مثل طفل هایی که تازه خط میخوانند، کوشش خوانش را دارم. یکبار که اشتباه میخوانم اقای سانچارکی میگوید که اگر این طور بخوانی و ترجمه کنی همه چیز را برباد میدهی. سالها قبل کوشش کرده بودم که الفبای روسی را بیاموزم. نارون و شهرزاد که در مکتب دوستی درس میخواندند، برایم کمک کرده بودند. در هر خیابان شهرزاد را به یاد می آورم و تلاش میکنم که جای قدم های او را دریابم. شهرزاد من تنها در هزار و یکشب نجیب و عاقل نیست، او همواره چنین است. یاد هایش در شهر دوشنبه بیشتر با من است.

همایش با سخنرانی های کوتاه و مقدماتی آغاز میشود. روز نخست بحث و سخن پیرامون جهانی سازی و یا به تعبیر تاجیکان جهانی شوی است. باقر معین خبرنگار ایرانی که سالها در بی بی سی کار کرده است و اینک شبکه خبری ((جدید میدیا)) را راه انداخته است، سخنران نخست است. از دیدگاه او جهان سازی روند ناگزیر تاریخی است و شرقیان به هر حال باید به این روند بپیوندند، و برای این پیوند نیاز به تقویت زبان، فرهنگ و سطح دانش خود دارند در غیر آن مسافرین دست خالی و بدون کوله بار این قطار بی برگشت خواهند بود. او چالش ها و راهکار های را نیز میسنجد و ارائه میکند. با همه سخنانش موافق نیستم اما جای بحث و اعتراض نیست.

سانچارکی و بهشتی پور خبرنگار ایرانی و ابراهیم عثمانوف نیز از دیگر سخنرانان استند. از نام ابراهیم عثمانوف شگفتی زده میشوم و به سالهای دانشجویی ام بر میگردم که غالب نوت ها و مواد درسی ما توسط این مرد تهیه شده بود و ما چند نفر دانشجو با مقاومت غیر محسوس با این نوت ها برخورد میکردیم و بیزاری خود را از ژورنالیزم کمونیستی و بلاک شرق ابراز میداشتیم. همواره نه گفتن را دوست داشته ام اما میدانم که نه من هیچگاه از قماش (نه های شکوهمند در برابر آری های دروغین) نبوده است. امروز هم نه میگویم و حسرت سالهای گذشته را دارم. نه امروز من در برابر ژورنالیزم غربی و پیامد های ناگوار آن است. امروز خجالت زده از نه دیروز خود پیش عثمانوف میروم و خود را معرفی میکنم. برخورد گرم و محبت آمیزی میکند و کتاب تازة خود را برایم هدیه میدهد. از استاد آهنگ میپرسد. وقتی برایش میگویم که استاد در بستر بیماری است، ناراحت میشود. کاظم آهنگ و عثمانوف در پایه گذاری فاکولته ژورنالیزم در افغانستان نقش برجسته و غیر قابل انکاری داشته اند.

بعد از سخنرانی عثمانوف در مییابم که او همچنان استوار در راه سابق خود گام بر میدارد و درک میکنم که او به نحوی از تاثیرات منفی جهانی سازی و قدرت های استعماری خبر سازی در اندیشه است.

رستم وهاب سخنرانی بی ارتباطی دارد، با این که معلوم میشود که با تاریخ ادبیات و شاعران کلاسیک آشنایی دارد اما گپ های قابل توجهی نمیگوید. او با تعبیر نادرست واژه پارسی را همریشه با پارسا میداند و برای مستند سازی گفته های خود بیت هایی هم میخواند!

فهیم دشتی در مورد مهاجرین و رسانه ها سخن میگوید. من قرار است که روز بعدی در مورد رسانه ها و زنان صحبت کنم. از این تقسیم بندی صحبت ها به زنانه و مردانه با اندیشه ها فمینیستی  - به تعبیر ناصر- خود میرنجم نه به این دلیل که نمیخواهم در مورد زنان صحبت کنم، اما زیادتر دوست دارم که در مورد جهانی شدن صحبت کنم. در اخیر صحبت ها باقر معین که ریاست جلسه را به عهده دارد، از من هم میخواهد که در مورد صحبت کنم. یک اشاره کوچک میکنم که صحبت ها را به زنانه و مردانه تقسیم کرده اند، میترسم که کسی را برنجانم. به هر حال حرف هایی میگویم. باز هم هنر نه گفتن به سراغم می آید و شاید گفته های نگفتنی را میگویم و بار دلم را بر میدارم.

ما افغانستانی ها در مورد ایران خیلی میدانیم و حتا گاهی بیشتر از مردم عامی آن؛ اما فهم ما در مورد تاجیکستان به همان پیمانه ناچیز است که فهم بیشتر ایرانی ها از ما.  و انچه برایم غیر قابل باور است محبت و آگاهی تاجیکان در مورد ما است. چشم هایم بار اشک را به دوش میکشند و من کوشش بیهوده دارم که بار را به زمین نیندازم. قلبم از این همه محبت فشرده میشود؛ ما خویش همدیگریم اما همدیگر را نمی شناسیم. مرز های ساخته شده ما را از هم جدا کرده اند.

بشنو از نی چون حکایت میکند

وز جدایی ها شکایت میکند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا باز گویم سخن از درد اشتیاق

با این بیت ها سخن روز بعدی را می آغازم.

*

احمد شاه کاملزاده مرد شوخ مشربی است، خطاب به مهمانان ایرانی میگوید که همه شهر های بزرگ مدنیت سامانیان نزد ما است. او نیز از ایران بزرگ نام میبرد و با احتیاط خاطر نشان میسازد که افتخارات ایران بزرگ تاریخی از آن همه فارسی زبانان است. او نقل میکند که در ایران ازم پرسیدند که فارسی را در کجا آموخته ای؟( پرسشی که عده یی از ایرانیان از دیگر فارسی زبانان خارج از محدودة جغرافیایی ایران امروز میپرسند) گفتم: از مادرم. گفتند: مادرت از کجا آموخته بود. گفتم: از مادرش. گفتند مادرش از کجا آموخته بود؟ گفتم از مادرش. گفتند هی عجب پس فارسی زبان مادری تو است. گفتم بلی. مادر مادر مادر من در همان منطقه یی زنده گی میکرد که من زنده گی دارم واو به کشور شما هیچگاهی سفر نکرده بود و حتا نامش را نشنیده بود.

بحث های زبان و نژاد در نشست های روشنفکری داغ است. تعارض ها و تقابل ها میان ازبیکان و تاجیکان چونان آتش خاموش میان خاکستر است. آن چه تعجب مرا برانگیخت تعبیر نادرست آنان از پشتون های افغانستان و روابط آنان با دری زبانان است. در برنامه یی که به بهانه ختم همایش در یکی از هوتل های مجلل برگزار گردید، بحثی میان من و عده یی از روشنگران تاجیک چون رحمت کریم، انگور شاه و... صورت میگیرد. انگور شاه سیمای زننده یی از پشتون ها در ذهن دارد کوشش میکنم که این زنگار نادرست را بزدایم و در ذهن خود شگفتی زده تر از آنم که من نه تنها با حرارت از پشتون ها دفاع میکنم؛ بل با تعصب و هیجان نظریات منفی در مورد آنان را رد میکنم. قبل از سفر در برنامه گفتمان واقعیت هایی را گفته  بودم که به رگ غیرت عده یی برخورده بود. از دوگانه گی خود زیادتر شگفتی زده میشوم. بعد وقتی در آرامش به مسأله نگاه میکنم برایم همه چیز روشن میگردد: بلی!من آدم قوم گرا نیستم اما وقتی تعرض به زبان و ملیت من صورت گیرد، آنگاه از روی غریزه با تمام توان از حق خود دفاع میکنم.

گفت و گو میان بهشتی پور و افشین مبصر هیجان آور است. برای مبصر میگویم که برایتان دشوار است که با او بنشینید؟ اما خلاف تصور من میگوید: " نه مرد خوبی است فقط اندیشه های ما متفاوت است و شاید من هم از اندازه بیشتر دموکرات استم" آقای بهشتی پور  در جریان صحبت ها از ایران موضع دولتی دارد. باقر معین میخندد و به بهشتی پور میگوید" متأسفم که هر چیز را باید توجیه کنید..."

بیشترینه لبخند ها طلایی اند. جوانان بیشتر صاحبان این لبخند های طلایی اند. در آغاز می پندارم که شاید بیشتر تاجیک ها از پوسیده گی دندان رنج میبرند اما بعداً فاضل سانچارکی برایم توضیح میدهد که پوش طلا نشانة شان و زیبایی در اینجاست. از گونه گونی  فرهنگ ها به حیرت میروم. حلقه انداختن در ناف و بالای ابرو و گوشه زنخ در اروپا، دندان طلا در تاجیکستان و ریش های پرپشت و چادری ها در افغانستان و...

واژه های روسی آن چنان در مکالمات روزمرة مردم جا افتاده اند که گاهی نمیتوانی باور کنی که تاجیکان به فارسی صحبت دارند. محجوب، سردبیر هفته نامة ((بدون سیاست)) میگوید که این در نتیجة هفتاد سال استعمار و استثمار روس ها در اینجاست. روزگاری در اینجا اگر به روسی حرف نمیزدی شخص بدون فرهنگ و بی تمدن معلوم میشدی. در هیچ اداره کارت اجرا نمیشد و با توهین روبه رو میشدی.

اما همة مردم تاجیکستان چنین نمی اندیشند. عده یی از آنان بر آنند که کشور شان در جریان سلطه روس ها به عظمت و شگوفایی رسیده است. غالب ساختمان ها و تأسیسات از همان آوان به یادگار مانده اند. به هر حال شیفته گی عده یی را به سیستم کمونیستی و رغبت رجعت به گذشته را در آنان میتوانی ببینی.

روز دوم همایش در تالار اتحادیه نویسنده گان برگزار میگردد. قرار است که در آغاز افشین مبصر در مورد رسانه های فارسی زبان در امریکا صحبت کند. او مرد مهربان و مؤدبی است. مدام سگرت دود میکند و قهوه می نوشد و با نکته های زیبا و ظریف ما را به خنده می اندازد. او مؤدب تر از آن است که قبل از خانم ها صحبت کند. میخواهد که اول ما سخنرانی کنیم. من و خانم حورالانسا علی زاده  سردبیر مجلة بانوان تاجیک صحبت میکنیم. حورالانسا خانم زیبا و با اندیشه یی است؛ اما احساس میکنم که او نزد سایرین صرف یک مقام دولتی است؛ چون به فرمان رحمانوف رییس جمهوری تاجیکستان به مسؤولیت مجله رنگین بانوان، که با صفحات رنگه و شماره گان 6000 به نشر میرسد، انتصاب شده است. زنان خبرنگار ایرانی که دعوت شده اند، نتواسته اند که در همایش شرکت کنند. خانم سارا نوشاد  تاخیر در گذرنامه دارد و خانم ژیلا بنی یعقوب در اسارت است. او در روز هشتم مارچ حین گردهمایی زنان از سوی پولیس بازداشت شده است. تا آخرین لحظات منتظر آنانیم.

وضیعت زنان در تاجیکستان متفاوت از زنده گی زنان در افغانستان است. به این نکته  من در آغاز اشاره میکنم. حسن بهشتی پور خبرنگاری که از ایران آمده است و یکی از اعضای برجسته گروه نویسنده گان روزنامه مشهور و پر تیراژ ((همشهری)) است، نمیتواند این مسأله را به آسانی درک کند و فکر میکند که ما زنان میخواهیم کم هوشی و کم کاری خود را توجیه کنیم. برایم مشکل است که سیمای زنان خبرنگار افغانستانی را با دشواری هایی که با آن مواجه استند؛ ترسیم کنم. حلقه های سنت که با پوشه های از دین رنگ و رو یافته اند، بانو خبرنگاران افغانستانی را با چالش های مواجه ساخته اند که درک آن برای بیگانه گان دشوار است. خانم مریم که با آهسته گی صحبت میکند هر چند لحظه بعد برایم لبخند طلایی زده و همبسته گی خود را برایم نشان میدهد. او خانم زیرکی است. در تفریح برایم میگوید:" واقعاً بدون هراس گپ زدی، در حقیقت تو ما را جرأت دادی که گپ های ناگفته خود را بگوییم. " متوجه میشوم که ما با این که از بسیاری مظاهر تمدن به دور استیم اما از آزادی بیان نسبتآ بهره ور استیم؛ اما به گفتة شاعر:

 اگر  جناب ... چنین بکوبد  سم                          در این ستمکده فرهنگ نیست خرهنگ است

*

در هر گوشة شهر تابلو های آشخانه به چشم میخورند. آش برای آنان در حقیقت برنج درجه دوم با توته های زردک و نخود است. در گذشته های دور آش به هر نوع غذا اطلاق میشد اما با گذشت زمان این واژه دچار تغییر معنا شده است. امروز آش در افغانستان به یک نوع خمیر بریده که با حبوبات و سبزیجات پخته میگردد، گفته میشود. غذا های تاجیکی چندان به دلم نمی چسپند و یا شاید هم یاد های کابل مزة غذا را کمرنگ میسازد. از شیوة غذا خوردن هم دلزده میشوم. نمیتوانم انتظار بکشم و چند ساعت را تنها برای صرف غذا بگذرانم. در کابل هیچگاهی فرصت نمییابم که به راحتی بنشینم و غذا بخورم. غذا خوردنم همواره با کار همراه است؛ شاید عادت من بد است، نه طرز زنده گی دیگران.

 تلاش دارم تا به انترنت دسترسی داشته باشم؛ در هوتل میتوانم از انترنت استفاده کنم. قیمت چندان بلند نیست. هر روز در حدود 20 نامه دارم. غالب کمپیوتر ها فقط خط سریلیک دارند. کوشش میکنم که حدس بزنم و آپشن ها را دریابم. هیهات در میان همزبانان بی زبانی!

*

حساب میگیرم. در یک روز شانزده مصاحبه با رسانه های داخلی و خارجی دارم. دشتی و سانچارکی هم حال بهتری از من ندارند. همه در گیر گفتگو استیم و دلایل برگزاری همایش را شمرده و گفته هایی را برای ترکیب ((رسانه های فارسی زبان)) روی آن میگذاریم. فارسی و دری در اینجا هم ما را تعقیب میکنند. در حین گفتگو ها به نازکی موضوع برمیخوریم. در روز دوم همایش میخواهم پیشنهاد کنم که دری را هم در ترکیب شامل سازند ولی بعد فکر میکنم که نباید مسأله را سیاسی ساخت. به یادم می آید که هنگام سفر به ایران در شهر هرات استاد سرور همایون استاد دانشکده زبان و ادبیات در نخستین روز به همه گوشزد کرد که کسی (از ما) در ایران حق ندارد فارسی دری را به کار ببرد؛ زیرا مطابق قانون اساسی افغانستان زبان رسمی ما دری است نه فارسی.  البته بعداً کسی به گفته های استاد همایون وقعی نگذاشت و استاد خود را در تجرید دید ...  

 عدالت میرزاخانم شجاعی است. او از کمترین امکانات استفاده کرده و هفته نامه خود را نشر میکند. او  دانشکده ژورنالیزم را در دانشگاه ملی دولتی تاجیکستان تمام کرده است؛ به گفته خودش در حین دانشجویی استادان از دستش در امان نبودند. پیوند گلمراد استاد روزنامه نگاری در این دانشگاه گفته های او را تصدیق میکند.

( بدون سیاست) پیوست روزنامه ملت است که محجوب سردبیری آن را به عهده دارد. او خیلی علاقه مند است که به افغانستان سفری داشته باشد. دشتی برایش وعده سفر پنجشیر را میدهد و ما به همه وعده میدهیم که همایش دوم را در شهر کابل برگزار میکنیم اما هراسان از جیب خالی و دولت فقیر خود استیم.

شب های تاجیکستان آرام استند. در حقیقت آرامش درونی خودم در آنجا مرا به این داوری وا میدارد. بعد از نان شب بدون هیچ اندیشه دیگر نوت هایم را میخوانم و برای امتحان های نهایی دورة ماستری آماده گی میگیرم، باید به مجرد رسیدن به کابل سه امتحان را پیهم سپری کنم. در هر فرصتی کتابچه در مقابل چشمانم قرار دارد و فهیم دشتی با تمسخر آمیخته به مهربانی به درس خواندنم میخندد.

دلم نمیخواهد به بازار بروم؛ اما گزیری نیست باید رفت. یک روز به بازار کاروان میرویم. بازار خیلی بزرگی است که تقریباً در بیرون از شهر دوشنبه موقعیت دارد. همه جا اجناس چینایی پهن و هموار اند. از مالهای روسی خبری نیست و اگر هم است قیمت اش سر به آسمان میزند. همه چیز آشنا است؛ چینایی ها بازار تجارت جهان را تسخیر کرده اند.

*

آخرین ملاقات رسمی ما در دانشکدة ژورنالیزم دانشگاه ملی دولتی تاجیکستان است. ساختمان بزرگ و زیبایی است که روس ها ساخته اند. این ساختمان به نام جزیره مشهور است چون تقریبا در بین یک خالیگاه قرار دارد و برای ورود به دانشگاه باید پل های بزرگ سمنتی را طی کرد.  از اتاق ها، صنف های درسی و کتابخانه دیدن میکنیم.در تالار دانشکده در حدود 100 دانشجو جمع شده اند. پیوند گلمراد استاد دانشکده با تعارفات و اندکی زیاده روی ما را به دانشجویان معرفی میکند. من در مورد وضعیت رسانه ها و زنان خبرنگار  و برداشت های خودم از جهانی سازی صحبت میکنم. آقای سانچارکی هم تقریبا در محور های مشابه سخنرانی میکند. در اخیر به پرسش های آنان پاسخ میدهیم. پرسش ها بیشترینه روی زنده گی زنان در افغانستان میپیچد. پیوند گلمراد که جندر را گندر تلفظ میکند میتواند گفته های مرا در مورد وضعیت نا به هنجار زنده گی زنان در کشور های شرقی وبه ویژه در افغانستان درک کند؛ چون من و او هر دو روی تیوری های علمی جندر (جنسیت) کار کرده ایم و مطالعاتی در زمینه داریم. دانشجویان تاجیکی خیلی به گرمی از ما استقبال میکنند. دخترها مرا در آغوش میکشند و پرسش های تمام ناشدنی دارند. فرصت اندک است. باید به مهمانی سیم الدین که در روز مجمع عمومی به عنوان منشی اجرایی انجمن تعیین شده است، برویم و فردا سفر در پیش است.

*

خانم عدالت و رحمت کریم با نان های گرم و گرد تاجیکی ما را بدرقه میکنند. باز هم در هواپیما در یک ردیف تنها نشسته ام و میسنجم که شرکت هوایی آریانا در این پرواز چند خساره برمیدارد. موبایل را در دستم نگه داشته ام تا در حین نشست خبر رسیدنم را بدهم. به صفحه موبایل مینگرم، هیچ پیامی برایم نیست... افسرده از نرسیدن پیام و شادمان از یاد های همزبانانم با خود زمزمه میکنم:

شکر شکن شوند طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله میرود

برگرفته از وبلاگ http://shaharnosh.blogfa.com/post-4.aspx